همه ما در ابتدای شروع هر کاری نمی دانیم از کجا شروع کنیم و زمان زیادی رو صرف فهمیدن این نقطه شروع می کنیم.
قبل از هر چیزی، من تصمیم دارم شما را با دایره طلایی سایمون سینک (Simon Sinek) آشنا کنم. آشنایی با این دایره میتواند شروع خوبی برای شما باشد. (این دایره طلایی هدیه سایمون سینک برای هر انسانی است که قصد دارد زندگی خود را از سطح به عمق ببرد).
مقدمه ی ما برای آشنایی با دایره طلایی، داستان برادران رایت است که 116 سال پیش، اولین هواپیمای قابل کنترل موتوردار را اختراع کردند. ارویل رایت (Orville Wright) و ویلبر رایت (Willur Wright)، پدر هوانوردی شناخته شده اند.
همیشه یادتان باشد که مردم کاری که می کنید را نمی خرند، مردم دلیل کارتان را می خرند.
هدف ما آن نیست که آنچه را که داریم به کسانی که به آن احتیاج دارند، بفروشیم. بلکه هدف این است که به کسانی که به آنچه ما داریم، باور دارند، بفروشیم.
بیایید با یک سوال شروع کنیم: چرا برادران رایت توانستند هواپیماهای موتوری تحت کنترل انسان بسازند؟ وقتی که مطمئنا در آن زمان تیم های دیگری، شایستگی و سرمایه بیشتر داشتند، اما نتوانستند به هواپیماهای موتوری با سرنشین، دست یابند ؟
فکر می کنید چه چیزی اینجا نقش بازی می کند؟
اغلبِ مردم چیزی دربارهی “ساموئل پیرپونت لانگلی” نمیدانند.
اگر به اوایل قرن بیستم برگردیم، دستیابی به هواپیمای سرنشیندار موتوری، موفقیت بزرگی بود. همه برایش در تلاش بودند و ساموئل دارای آن چیزی بود که ما به عنوان دستورالعمل برای موفقیت میشناسیم.
منظورم این است که وقتی از مردم میپرسید که چرا محصول یا شرکت شما شکست خورد؟ همیشه به شما یک قالب را ارائه میکنند از سه چیز مشترک: کمبود سرمایه، افراد اشتباه و شرایط بد بازار.
ساموئل۵۰ هزار دلار از دپارتمان جنگ دریافت کرده بود تا ماشین پرنده بسازد. او کرسی تدریس در دانشگاه هاروارد را داشت و همهی مغزهای بزرگ زمان خود را میشناخت. او بهترین افرادی را استخدام کرده بود که با پول میشد پیدا کرد و شرایط بازار نیز درخشان بود. روزنامهی نیویورک تایمز همه جا به دنبال او بود و همه از ساموئل حمایت میکردند.
اما چند کیلومتر دورتر از این فرد، الیور و ویلبر رایت، هیچکدام از آنچه که ما به عنوان رموز موفقیت میشناسیم را نداشتند. آنها هیچ پولی نداشتند، آنها هزینههای رویای خود را با پولی که از تعمیر دوچرخه درمیآمد، میپرداختند، حتی یک نفر از تیم برادران رایت تحصیلات دانشگاهی نداشت، نیویورک تایمز در هیچجا به دنبال آنها نبود.
تفاوت در این بود: الیور و ویلبر با یک آرمان به پیش میرفتند. آنها باور داشتند که اگر بتوانند سر از راز این ماشین پرنده درآورند، این ماشین پرنده جهت دنیا را تغییر خواهد داد. اما ساموئل متفاوت بود. او میخواست پولدار و معروف شود. او به دنبال نتیجه بود.
اما نتیجه و سرانجام ماجرا چه شد:
کسانی که رویای برادران رایت را باور کردند، با جان و دل با آنها کار میکردند. اما تیم ساموئل فقط برای دریافت حقوقشان کار میکردند. هر بار که برادران رایت برای آزمایش پرواز میرفتند، مجبور بودند که پنج سری از قطعات را با خود ببرند، چون این تعداد دفعاتی بود که آنها میتوانستند سقوط کنند تا قبل از آنکه هوا تاریک شود.
سرانجام در 17 دسامبر 1903، برادران رایت پرواز کردند و هیچکس آنجا نبود که حتی این موفقیت چشمگیر را ببیند. دنیا چند روز بعد متوجه این واقعه بزرگ شد.
گواه دیگری که نشان می دهد ساموئل پیرپونت لانگلی انگیزهی اشتباهی داشت این است که روزی که برادران رایت پرواز کردند، او از کار دست کشید. او میتوانست بگوید: این یک دستاورد شگفتانگیز است و من بر پایهی فناوری رایت، با تیم قدرتمند علمی که دارم، آن را پیشرفتهتر خواهم کرد.
او اولین نفر نبود، پولدار نشد، معروف نشد، پس ادامه نداد.
مردم آنچه که شما انجام می دهید را نمی پذیرند، آنها دلیلی که آن کار را انجام می دهید را می پذیرند. اگر دربارۀ آنچه که باور دارید صحبت کنید، کسانی را جذب می کنید که به آنچه که باور دارید، باور دارند.
(ترجمهی سخنرانی “سایمون سینک” در مورد برادران رایت در کنفرانس TED که سخنرانی او سومین فیلم پربازید در وبسایت TED شد)
اگر شما دلیل کاری که انجام می دهید را نمی دانید، چطور می توانید مردم را وادار کنید که به شما رای دهند یا از شما چیزی بخرند یا مهمتر اینکه به شما وفادار باشند و بخواهند بخشی از آنچه که شما انجام می دهید، باشند؟
تک تک افراد و رهبران، 100 درصد می دانند که چه کاری انجام می دهند (دایره چه چیز)
بعضی هم می دانند که چگونه آن را انجام دهند (چگونه)
اما خیلی کم هستند افراد یا سازمان هایی که می دانند چرا کاری را که انجام می دهند، انجام می دهند! (چرا)
برای مردم مهم نیست که چه کاری می کنید، بلکه برای آنها مهم است که چرا آن کار را انجام می دهید.
به عنوان مثال در استخدامی ها نباید هدف تنها استخدام کسانی باشد که به کار نیاز دارند، بلکه هدف باید این باشد که کسانی را استخدام کنید که به آنچه شما باور دارید، باور داشته باشند.
آقای سایمون تاکید دارد که اگر شما کسانی را استخدام کنید فقط به دلیل اینکه می توانند کاری را انجام دهند، آنها برای پول برای شما کار خواهند کرد، اما اگر کسانی را استخدام کنید که به آنچه شما باور دارید، باور دارند، آنها با دل و جان برای شما کار خواهند کرد.
آقای سایمون می گوید افراد و شرکت هایی موفق هستند که از درون دایره به بیرون حرکت می کنند؛ یعنی آنها ابتدا یک “چرا” برای کار خود پیدا می کنند.
شما به چیزی باور دارید و قصد دارید از کجا و چرا شروع کنید؟!
برای ما در نظرات بنویسید.
امیدوارم از خواندن این مقاله لذت برده باشید و با دوستانتون به اشتراک بگذاریدش.